صاد

انسان معاصر | نوشته های علی صفدری در زمینه ادیان، ملل و انسانها

علی صفدری | Ali Safdari

۴۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زردشت» ثبت شده است


بخشی از کتاب «ما و زرتشت» نوشته: علی صفدری


  • نخستین مترجم اوستا

     روزی که از رشت خودش را به بیروت رساند؛ و در مدرسه لوئیک به فرا گرفتن زبان و ادبیات فرانسه مشغول شد؛ نام خانوادگی «پور داوود» را برای خود برگزید. دو سال و نیم در بیروت ماند و سپس به رشت بازگشت و کمی بعد راهی پاریس شد.

     ابراهیم پورداود در کارنامه اش فعالیت های گوناگونی را به ثبت رسانده است: تحصیل در رشته حقوق در فرانسه و آلمان؛ انتشار نشریه ایرانشهر با همکاری محمد قزوینی معروف به «علامه قزوینی»؛ نشر مجله کاوه با همکاری سید حسن تقی زاده؛ انتشار روزنامه رستخیز و ...

     در سرمقاله نخستین شماره روزنامه رستخیز آمده است:

     روزنامه رستخیز که در این روزگاران جنگ از پرده سر به در کرده می خواهد ایرانیان را از این روز رستخیز آگاه ساخته، مانند نفخه صور آنان را به سوی قیامت عظمای رزم بخواند؛ با زبانی ساده همه ی ایرانیان را از فرصت این روزهای تاریخی یادآور است، بدون تمایل به فرقه ای مخصوص عموم طبقات را از خُرد و بزرگ،از توانگر و بینوا به سوی اتحاد و اتفاق می خواند. برخیزید! برخیزید! بشتابید! تا خانه خود را از دشمن نپرداخته اید از پای ننشینید.1

     در میان همه فعالیت ها، آنچه که نام پورداود را بر سر زبانها انداخته، اوستا پژوهی اوست. او نخستین مترجم اوستا به زبان فارسی است و در راه احیای نام و فرهنگ زرتشتی بسیار تلاش نمود. وی در مهرماه 1304 شمسی (1935م) با همسر و تنها دخترش وارد هندوستان گردید و بخش هایی از ادبیات مزدیسنا و گزارش اوستا را منتشر ساخت. در دانشگاهها و انجمن های فرهنگی در زمینه زبان و تمدن ایران باستان به سخنرانی پرداخت که در دفتری به نام «خرمشاه» گردآوری و منتشر شد.

     وی بعد از سفر مجدد به اروپا و بازگشت به هند به دعوت «رابیندرانات تاگور» شاعر نامدار هندی و تدریس فرهنگ و تمدن ایران باستان در دانشگاههای هند، در تهران سکنی گزید و در دانشگاه تهران مشغول تدریس شد. در هنگام این اقامت در هند بود که از سوی پارسیان، برای دیدن «یَزِشنَ» (آیین نماز و نیایش) - که غیر زرتشتیان اجازه حضور در آن را ندارند - دعوت شد. به جز پورداود، تنها سه تن از غیر زرتشتیان یعنی «هوگ» آلمانی، «جکسن» آمریکایی و بانوی خاورشناس فرانسوی «مِنان»، اجازه حضور در این آیین را یافتند.2

     یکی از دانشجویانش کلاسهای وی را چنین روایت می کند:

     ...روز نخستین که شروع به تدریس کرد، دکتر عیسی صدیق، رئیس دانشکده، برای معرفی اش همراه او به کلاس آمد. در کلاس بیش از حد معمول جمعیت بود. بهار و دکتر شفق و یکی دو تن استادان دیگر برای شنیدن گفتار او حضور یافته بودند. با آغاز کار او دفتر تازه ای در برنامه دانشگاه گشوده می شد.

     پورداود با لباس تیره ی آراسته و پاکیزه، قامت نسبتا کوتاه، و چهره ی زیتونی و بینی عقابی، و رفتاری آرام و متین در پیش، و دکتر صدیق در پس او وارد کلاس شدند و بعد از معرفی، پورداود درس خود را آغاز کرد. صدایی پُر و خوش طنین داشت و اثر لهجه گیلان در کلامش محسوس بود. کلامش نیز مانند رفتارش آرام و آهسته بود. از این رو گاه که ناگهان سرعت می گرفت و مطلبی را از زبان کتاب به زبان محاوره نقل می کرد بخصوص مطبوع می شد...3

     پورداوود بنیانگذار تحصیلات ایران باستان در ایران بود. شوقی که خود داشت در دیگران نیز اثر می کرد. دانشگاه تهران شصتمین سالگرد زندگانی وی را در سال 1324 خورشیدی جشن گرفت. وی در بیست و پنجمین کنگره خاورشناسان در سال 1339 در مسکو ریاست هیئت ایرانی را به عهده داشت و در سال بعد برای بیست و ششمین دوره همین کنگره راهی دهلی شد. ظاهرا در همین سفر بوده که دانشگاه هند به ایشان دکترای افتخاری هدیه نموده است. پاپ پل ششم، رهبر کاتولیک های آن دوره، نیز در ششم بهمن ماه 1344 نشان شوالیه سن سیلوستر را به دست نماینده خود در ایران به ایشان اهدا کرد.

     پورداوود در طول زندگانی خویش خدمات علمی شایانی به فرهنگ باستانی ایران و آیینی زرتشتی نمود. از همین رو بود که پارسیان هند ارج و قرب والایی برای او قائل بودند و سخت نگران از دست دادنش!

     بهرام فره وشی، همان کسی که به حق می توان احیاگر آثار پورداوود-ش نامید؛ پایان زندگانی پورداوود را چنین روایت می کند:

     تا اینکه بامدادی پگاه -روز یکشنبه 26 آبان ماه 1347- خدمتگزار او به من تلفن کرد که استاد سخت بیمار است- باران تندی می بارید. خود را به شتاب به بالینش رساندم. وی شبها در کتابخانه خود بر روی نیم تختی می خفت، همچنان پر شکوه در میان کتابها بر تخت خفته بود و کتابی گشوده در کنارش بود. دست وی را به دست گرفتم، هنوز گرم بود، ولی دیگر زندگی در آن نبود. شب هنگام دو بار برخاسته بود، چراغ افروخته بود و کتاب خوانده بود، و سپس آرام چشم از جهان فرو بسته بود.

     دو روز بعد او را در زادگاهش تشییع کردند و برای همیشه در خاک گیلان خفت.4


--------------------------

[1] گات ها، کهن ترین بخش اوستا / ص 11

[2] اوستا / گزارش دوستخواه / ص پنجاه و دو

[3] گات ها، کهن ترین بخش اوستا / ص 12

[4] همان / صص 13 - 18

مقدمه کتاب «ما و زرتشت»



بسم الله الرحمن الرحیم


    پروردگار مهربان همه ما انسانها را بر فطرت پاک، سرشت و به همه ما قدرت اندیشیدن و نیروی تحلیل کردن را ارزانی داشت. در دلمان گوهر میل به پاکی و راستی را نهاد تا همراه و همگامِ اندیشه و تحلیلمان کنیم. او آنقدر مهربان بود که هم به ما وسیله پیمودن مسیر تا سعادت را داد که همان نیروی اندیشه است و هم به ما راهبر و راهنما داد که همان فطرت پاک وجودمان است.

     از همان دوران کودکی، دلمان می خواست بیشتر از خدا بدانیم. به ما گفتند که خدا پیامبرانی را به سوی ما انسانها فرو فرستاده، تا او را به ما بشناسانند و این شد سرآغاز آشنایی هایمان با پیامبران!

     من هم مثل خیلی از انسانها، مسلمان زاده ام و بر طبق عادت اکثر ما آدم ها، راه و مسلک و دین ام اسلام شد؛ اما دلم نمی خواست همینطور چشم و گوش بسته مسلمانی کنم. اینچنین شد که شروع کردم به مطالعه ادیان گوناگون و بحث با پیروانشان. مدتها فکر و ذکرم مسیحیت و دین یهود و خواندن کتاب مقدس شده بود. کتاب های زیادی درباره این دو دین بزرگ ابراهیمی خواندم و بارها عهد عتیق و جدید را زیر و رو نمودم؛ اما نتیجه کار چنان نشد که مرا یهودی یا مسیحی کند. تنها چیزی که حاصلم شد، گسترده شدن اطلاعاتم بود و شک و تردیدم درباره دو دین!

     مدتی پس از مطالعه و تحقیق پیرامون کتاب مقدس؛ یادداشت ها و مطالعات و مناظراتم را سر و سامان دادم و چنین شد که کتاب «حریصا» متولد گردید.

     پس از سر و سامان گرفتن کتاب «حریصا»؛ نزدیک به یک سال به خودم فرصت دادم تا بتوانم کمی از مسیحیت و یهود و کتاب مقدس فاصله بگیرم. تناقضات و تحریفات کتاب مقدس، اثری دلریشانه بر روح و روانم گذاشت. تا به خودم آمدم، دیدم کتاب اوستا در دستم است و زرتشت و زرتشتی گری تمام ذهن و فکرم را پر کرده است.

     گزاف نگفته ام، اگر بگویم دو سال با زرتشت و گاتها و یسنا و یشتها و ویسپرد و وندیداد و دینکرد و... زندگی کرده ام. درباره تاریخ هخامنشیان و ساسانیان و... هم کتاب ها و مقالات زیادی دیدم و خواندم. با برخی از زرتشتیان، که عده ای از مردم عادی و ساده آنان بودند و عده دیگر از موبدان و نویسندگان آنان؛ بحث و گفتگو کردم. چند یادداشت و مقاله هم در طول این مدت درباره زرتشت و زرتشتی گری نوشتم که انعکاس نظریات مخاطبان، راهِ مطالعه و پژوهش را برایم هموارتر نمود.

     دوستان و عزیزانی که در این مدت از تمرکز مطالعاتم در زرتشت و زرتشتی گری باخبر بودند؛ در هر دیداری پیگیر نتیجه و رهیافت آن می شدند و با محبت ها و الطافشان، عرق شرم را بر پیشانی ام می نشاندند.

     این نوشتار که گزارشی جسته و گریخنه از خواندن ها و نوشتن ها محسوب می شود؛ با احترام تقدیم به همه محبت ها و خردورزی ها؛ تا شاید دیگرانی هم پیدا شدند که علاقه به تامل در آیین ها و فرهنگ های گوناگون از جمله زرتشتی گری داشته باشند؛ چرا که راه روشن بینی و سعادت یابی در طول همه زمانهای تاریخ بازِ باز بوده است.


علی صفدری              

روز ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

15 رمضان المبارک 1435  -  22 تیر 1393




     آمد پیشم؛ من به او تلفن زده و خودم را معرفی کرده و گفتم آیا امکانش هست که با هم دیداری داشته باشیم؟ حالا آمده بود پیشم. پس از حال و احوال معمول و صحبت های اولیه رسیدیم به آنچه که مطلوب من بود. نمی دانم چه شده بود که فریفته تبلیغات زرتشتی ها شده بود. گفت: اصلا حاج آقا به همین شعار زرتشتی ها خوب دقت کن، اصلا تا حالا بهش فکر کردی! ببین چقدر زرتشت پیامبر قرن ها قبل از اسلام دیده ی بازی داشته که چنین شعار می داده: پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک.


     خلاصه اینکه ده بیست دقیقه ای او گفت و من شنیدم، آنقدر پرحرارت و جذاب سخن می گفت که کم کم می خواستم به او بگویم یک موبدی، چیزی پیدا کن تا ما هم به دست او توفیق پیدا کنیم زرتشتی شویم!! بالاخره نوبت به من رسید؛ من هم آرام و شمرده شروع کردم و چنین گفتم:

     راستش را بخواهی، شعار «پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک» بسیار شعار زیبا و جذابی ست و آدم در برخورد با آن یک احساس خوبی پیدا می کند، اما آیا تا به حال به عمق این سخن فکر کرده ای؟ به نظرت آیا با این شعار می توان برنامه ای جامع و کامل برای زندگی انسانها ترتیب داد. آقایی را می شناسم که می گوید کتاب خوب بخوانید. به نظرت این حرف خوب نیست؟! شخص دیگری را می شناسم که می گوید: غذای خوب بخورید. کدام از این دو جمله جملات بدی هستند، اما معیار زندگی نمی توانند باشند. حقیقت این است که باید برای تنظیم یک قانون و برنامه شاخص ارائه بدهیم، نه آنکه حرفی کلی بزنیم. کدام آدم است که بگوید کتاب بد یا غذای بد استفاده کنیم! باید بگوییم ویژگی های کتاب و غذای خوب چیست. فکر و سخن و کردار نیک هم به همین صورت است، چه کسی است که از فکر بد و کار و سخن بد دفاع کند، باید بگوییم فکر نیک و سخن نیک و کردار نیک چیست، وگرنه خیلی زحمت کشیدیم با این نوع شعار دادن. بزرگترین جنایت کاران تاریخ هم کار و روش خود را خوب و نیک می دانستند. جنایتکارانی را که جنگ اول و دوم جهانی را بوجود آوردند و انسانهای بی شماری را کشتند هم از کردار خود دفاع می کنند. مهم این است که فکر و کار و سخن نیک را مشخص کنیم و مردم را به سوی آن بخوانیم وگرنه کار خراب است. مگر نشنیدی که:

از کرامات شیخ ما این است     شیره را خورد و گفت شیرین است


*****

 

۱ نظر ۲۷ مهر ۹۲ ، ۱۲:۰۵
سایت انسان معاصر



دخمه گذاری، رنجی بزرگ برای مردگان زرتشتی
نوشته : علی صفدری



دانلود متن کامل :  Download


۰ نظر ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۰۰:۰۰
سایت انسان معاصر